Frozen heart
Frozen heart
درد و دل 2 ( <-PostCategory-> )

 


تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست

سلام ای ناله بارون، سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم

سلام ای بغض تو سینه، سلام ای آه آیینه

نمی‌دونی تو این روزا، چقدر حالم پریشونه

دلم با رفتنت تنگِ..

خراب حال من بی تو، نمی‌تونم که بهتر شم

تو دستای تو گل کردم، بذار با گریه پرپر شم

یه بی‌نشونم تو این خزون، یه بی‌قرارم یه نیمه‌جون


دنیات پر ِ احساس ِ اما واسه من جا نیست
صدبار منو میبینی
اما حسی پیدا نیست
حتی تویه رویاتم انگار واسه.من جا نیست
صدبار منو میبینی
اما حسی پیدا نیست
اصلا تو حواست نیست من محو ِ تماشاتم
تو فکر ِ یکی دیگه
من پایه قدم هاتم
تو را میری آهسته من پشت ی سرت هستم
فکر ِ تورو میخونم
محکم به تو چشم بستم
 

بخوام از تو بگذرم من با يادت چه كنم
تورو از ياد ببرم
با خاطراتت چه كنم
حتي از ياد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با اين دل خونه خرابم چه كنم
تو هموني كه واسم يه روزي زندگي بودي
توي روياهاي من عشق هميشگي بودي
حالا سهم من فقط از عاشقي يه حسرت
بي كسي عالمي داره واسه ما يه عادته
چطور از ياد ببرم اونهمه خاطراتمو
اخه با چه جراتي به دل بگم نمون برو
دل ديگه خسته شده به حرف من گوش نميده
چشم براه تو ميمونه هميشه غرق اميده
بخوام از تو بگذرم من با يادت چه كنم
تورو از ياد ببرم
با خاطراتت چه كنم
حتي از ياد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با اين دل خونه خرابم چه كنم
 

عده ای را خر می کنند ...
تا کاری را انجام دهند و عده ای را شیر...!
مواظب باشید "حیوان صفت " نشوید...
بازنده ، بازنده است ...
چه درنده و چه چرنده !!!


چی بگم من!!!
کاش فقط مشکلمون جهان سومی بودن بود!!!
هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی...
 

دلم می خواهد

... وحشیانه غرورت را
پاره کنم!
قلبت
را در مشتم بگیرم
و
بفشارم
.
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی...!


بزرگ شدیم ... و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ..

بزرگ شدیم ... و فهمیدیم بابابزرگ دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت همانطور که مادر گفته بود .
.
بزرگ شدیم ... و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست ...

بزرگ شدیم ... به اندازه ای که فهمیدیم پشت هرخنده مادرم هزار گریه بود ..

و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود ...

بزرگ شدیم ... ویافتیم که مشکلاتمان دیگر با یک شکلات،یک لباس یا کیف حل نمی شود ...

و اینکه والدیمان دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت ،

ویا حتی برای عبور از پیج و خم های زندگی ...

بزرگ شدیم ... و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم،

بلکه والدین ماهم همراه با ما بزرگ شده اند ، و چیزی نمانده که بروند

ویا هم اکنون رفته اند ...

خیلی بزرگ شدیم ...

وفهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود،

وغضبش عشق بود وتنبیه اش عشق بود

عجب دنیایی است ، و عجیب تر از دنیا چیست و چه کوتاه است عمرمان


به این خاطره میگم 21 ساله در عجبم...


رفتم مغازه دوستم دیدم پسره شاکی اودتو لپ تابشوکوبیدرومیز
به فروشنده گفت که لپ تابتون خرابه من اینو نمیخوام
فروشنده :چرا؟
پسره :من نمیتونم اطلاعات لپ تاب قدیمیم و روی این بریزم
فروشنده:آقاامکان نداره میشه لطفااین کاروجلوی من انجام بدی؟
پسره لپ تابشوروشن کردیه موس هم ازکیفش دراورد روی فایل موردنظرش راست کلیک کرد و کات روانتخاب کرد
موس روازاون لپ تاب جداکرد
بعدش بادقت موس و برداشت و به لپ تاب جدیده وصل کرد
راست کلیک کرد و از اونجا پست رو زد
فروشنده سکته کرد مرد
منم از بازماندگان حادثه ام


هزاران بار در حریق چشمانت سوختم ای ماندنی ترین نگاه
هزاران بار در طوفان نیستیت گم شدم ای ماندنی ترین هستی
هزاران بار در ساز شعرت رنگ شدم ای فریبنده ترین شعر
هزاران بار از جام باده ات مست شدم ای لبریزترین مستی


حال به من بگو در...

زیباترین نگاه
ماندنی ترین هستی
فریبنده ترین شعر
ولبریز ترین مستی
چگونه فقط کوچه های ذهنم را
با خیال تو خوش کنمچگونه؟

یک زن در کل زندگی اش 2کیلو رژلب میخوره و این رژلب حاوی 300گرم سرب میباشد که 68درصدمیزان سرطان رادر خانوم ها افزایش میدهد


پسرانخندین واسه شمام دارم

متوسط مصرف آقایون هم 4 کیلو و 30گرم 
حالا هی برو ازین واون لب بگیر بدبخت سرطان میگیری میمیری
خخخخخخخ


بعضیاااااا ....

زیر ابی رفتن برامون فکر کردن ما نمیبینیم ...

ولی خبر نداشتن هم اب زیادی زلاله ...

هم ماهیاش با ما دوستن ...!!!


مـــــــــــــرد بودن یعنی

دل اونی که بهت دل داد نشکنی
اشکــــشو در نیاری

از اعتمادش سو استفاده نکنی
عُـــمر و وقتـــشو تباه نکنی ..

مــــــــــرد بودن یعنی
یه دُنیــــــــا مسئولیت !!

مـــــرد باشید و این واژه رو به گند نکشیـــــد !!


در تنهایی هایت مراقب آدمهایی که نزدیکت میشوند باش …

گاهی دورتر از این حرفهایند !


مخاطب خاصم قرار شد بره سربازی دفترچشم پست کرد اما 4روز مونده به اینکه بخواد تاریخ اعزام بیادگفت من نمیــرم نمیتونم تنهات بذارم... رفت دانشگاه غیرانتفاعی ثبت نام کرد که نره!اونم تو بی پولی
بهش گفتم چرا اینکارو کردی بالاخره که باید بری!
گفت آره ولی تا نگیرمت نمیرم!!!
مخاطب خاص دیوونس من دارم!؟
سلامتیش بزن لایکو


رابطه ای که تا زنگ نزنی

sms ندی

از طرف خبری نیست!

یه رابطه 3 نفرست...

شایدم 4 نفره یا بیشتر اصلا....!


یادش بخیر بچه بودم ی نارنگی گذاشتم توی کیفم ببرم مدرسه بخورم زنگ تفریح کیفمو باز کردم دیدم نارنگیه له شده جذب شده تو کتاب فارسیم 
تا آخر سال هروقت هوس نارنگی میکردم یکی از برگه های کتابمو میخوردم !



 


داستان عاشقانه بسیار زیبا و غمگین ( حتما بخوانید )

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. 
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. 

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. 
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد. 
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. 
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود. 
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبختعروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. 
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد. 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. 
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟ 
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد. 
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت. 
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟ 
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد. 

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟ 
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم. 
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟ 
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟ 
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

 

دختری از پسری پرسید; من خوشگلم؟ گفت; نه گفت; دوستم داری؟ گفت نوچ گفت; اگه بمیرم گریه میکنی؟ گفت اصلا دختره چشماش پرازاشک شد، هیچی نگفت پسره بغلش کردگفت; توخوشگل نیستی زیباترینی, دوست ندارم چون عاشقتم، اگه توبمیری گریه نمیکنم چون منم می میرم


 بیا با پنجه راه برویم روی تن این دنیا... بگذار خواب بماند و نفهمد که از قانونش گریخته ایم و... دل باخته ایم... 

دوسش داشتم امادوسم نداشت 
خدایی حرف دل چند نفره؟؟؟؟!!! 

خدایا... 
نه انقدر پاکم که کمکم کنی و نه انقدر بدم که رهایم کنی... 
میان این دو گمم.... 
خود را آزار می دهم و تو را هم... 
بخشش عادت دیرینه توست، پس ببخش یا کریم بحق محول الحول و الاحوال 

آری اشتباه ازمن بود. چنان پر رنگ نوشته بودمت که به این راحتی ها ازخاطرم پاک نمیشوی... 

چه دوستی جالبی دارن دو چشم... 
باهم می خوابن.... باهم بیدار میشن 
باهم میخندن...... باهم گریه می کنن 
ولی هرگز همدیگه رو نمی بینن 
به این میگن اوج دوست داشتن.....


 

واسه بدی هاتم دلم تنگه …

دلتنگ خون سردیت هنوز هستم

هرچی که میگفتی نمیشندیم رو تلخیات چشمامو میبستم

یادش بخیر هربار تو میرفتی من بر میگشتم طبق عادت هام

وقتی که خوب دنیامو میدیدم حس میکردم هستی ولی تنهام

هرجا که حرفت میشه میخندم تا حس کنم پشتم بهت قرصه

حتی سکوتم زجره وقتی که یکی ازم حالت رو میپرسه

گرچه دلم تنگه برات اما از من نخواه پیش تو برگردم

وقتی شلوغ بود دورتو اونجا اینجا توی تنهایی سرکردم

هرجور تونستی منو رنجوندی اما ازت خواستم که برگردی

میگفتی دوست داری باشی اما هرگز تلاشی هم نمیکردی

حالا که اون قلبت رو رنجونده بوی محبت میده باز حرفات

حالا که با سختی پذیرفتم پارو دمم میذاره این حرفات


لعنت به من که درد و دلهامو با هرکی که میشناستت میگم

خیلی دلم تنگه برات اما دیر اومدی من با یکی دیگم

وقتی که اون دستامو میگیره حس میکنم دستت رو دستامه

اسمش رو گاهی اشتباه میگم اسمت هنوزم روی لبهامه

اینجا هواهم بی تو داغونه چیزی شبیه حس همدردی

تو سیل اشکام بودم با رفتنت طوفان به پا کردی


 قهر مكن اي فرشته روي دلارا
ناز مكن اي بنفشه موي فريبا
طعنه و دشنام تلخ اينهمه شيرين
چهره پر از خشم و قهر اينهمه زيبا
ناز تورا ميكشم به ديده منت
سر به رهت مينهم به عجز و تمنا
==============
دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر هم با دوست، معني مي دهد
هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست
قهري او هم نشان دوستي است ...
==============
منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم
منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم
منو ببخش ، منو ببخش .....
==============
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم
می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم....
منو ببخش اگه خیلی بهت بدی کردم ...
==============
گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش/بر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش
راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان/اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش
==============
من رو ببخش نه به خاطر اینکه من لایق بخشش هستم بلکه تو لایق ارامش هستی من ارامش تو رو حتی به ارامش خودم نیز ترجیح میدم
=======اس ام اس قهر و آشتی=======
منو ببخش که نادیده گرفتم التماس اون نگاه نگرون رو
منو ببخش که گرفتم به جای دست عاشق تو دست عشق دیگرون رو
=======اس ام اس قهر و آشتی=======
اگه راهم این روزا از تو یکم دوره ببخش
توی زندگی آدم یه وقتا مجبوره ببخش
==============
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بيا , در را تماما باز کن
هر چه ميخواهي برايم ناز كن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
=============
چي ميشد تو  هم منو دوستم ميداشتي نا زنين
جاي گريه رو لبام خنده مي كاشتي نازنين
حالا كه قهري باهام ولي بدون دوستت دارم
طاقت قهر ندارم پس آشتي آشتي نا زنين
==============
به خاطر يافتن مقصر,       
زندگي ات را تلخ و سياه نكن.
بگذار آن چه در پايان يك عشق به جاي ميماند
خاطرات خوش باشد با من آشتي كن تا دنيا با من آشتي كند
==============
هميشه رفتن بهترین  نیست
گاهي ميان رفتن وماندن هيچ فرقي نيست
چه قهر باشيم چه آشتي
اصل درست اين است که عزيزان ما در خانه ي دل ما جاي دارند
==============
بهانه ميتراشي و مرا عذاب ميدهي
به روح بي قرار من تو اضطراب ميدهي
دلم پر از گلايه ها تنم اسير درد و خون
ولي تو قهر با دلم براي لحظه اي مكن
==============
بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم
==============
چنین گفت زرتشت:...عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار. از تنفر متنفر باش، به مهربانی مهر بورز، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش
==============
از تو به يك حرف ناروا نكشم دست
وز سر راه تو دلربا نكشم پا
عاشق زيباييم اسير محبت
هر دو به چشمان دلفريب تو پيدا
==============
يه روزي گله كردم من از عالم مستي
تو هم به دل گرفتي دل ما رو شكستي
من از مستي نوشتم ولي قلب تو رنجيد
تو قهر كردي قهرت مصيبت شدو باريد
پشيمون و خستم اگه عهدي شكستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
==============
مهم نيست كي مقصر است
باور کن مهم اين است که يادمان باشد عمرمان کوتاه است
در پايان زندگي خواهيم گفت: کاش فقط چند لحظه بيشتر فرصت داشتيم تا خوب بهم نگاه کنيم و همه ناگفته هاي مهر آميز يک عمر را در چند ثانيه بگوييم پس نازنين بيا آشتي كنيم با مهر
=============
جنس من از آهن و از سنگ نيست
من دلم تنگ است و يار دلتنگ نيست
حال دل از من نميپرسي چرا
حال پرسيدن كه ديگر ننگ نيست
==============
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار
تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
==============
اینقدر نگو : اگه ببخشم کوچک می شوم ، اگه با گذشت کردن کسی کوچک می شد ، خدا اینقدر بزرگ نبود .
==============
برام بمون ، بهونه باش برای دل سپرد/نزار که آرزوم بشه یه روزی بی تو مردن
==============
کاش میدانستی قهر میکنم تا دستم رامحکم بگیری و بلند بگویی بمان
نه اینکه شانه بالا بیندازی و آرام بگویی هرطور راحتی . . .
==============
بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم
بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم
بیا از حسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم
بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم . . .
======ا=======
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست،
که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است ...
بعضی وقتا یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره ...
==============
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها ، تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن
==============
اینقدر نگو : اگه ببخشم کوچک می شوم
اگه با گذشت کردن کسی کوچک می شد
خدا اینقدر بزرگ نبود...
==============
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است
==============
یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی قهرت مصیبت شد و بارید
پشیمون و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم

 

نظرات شما عزیزان:

Abolfazl-sh
ساعت9:54---24 خرداد 1393
سلام داداش وبت خیلی قشنگه... ایشالا موفق باشی...

mahnaz
ساعت19:26---20 خرداد 1393
خسته و کوفته میاد خونه

آروم کلیدو تو در میچرخونه

وتو مث هر شب انتظارشو میکشی

میبینی بی حوصله بهت سلام میکنه



تنها حرفی که میزنه:

من یه دوش می گیرم می خوابم

....

خونه تو سکوت مطلق فرو میره!

حتی صدای تیک تاک ساعتم دیگه شنیده نمیشه!

بی هیچ حرفی بری


ناراحت میشی

عصبانی

حرص میخوری

با خودت زیر لب میگی

به من چه- کوه که نکنده- سر کار بوده-حوصله نداره نداریم

میشینی رو مبل ولی باز

بلند میشی و میری تو آشپزخونه

لیوان شیر شکلات رو پر میکنی و میزاری رو میز

با خودت میگی می زارم رو میز!

خودِ خستش تنهایی بخوره!!!

دوتا دست رو دور کمرت حس میکنی

سرتو برمیگردونی

هنوز اخم تو صورتته

داره میخنده و میگه

کِی دیدی من بدون تو لیوان شیر شکلاتمو سر بکشم!!!؟

جواب نمیدی و هنوز اخمالویی

بزنه زیر خنده و بگه

آخه قهرم بلد نیستی .. من که می دونم دلت برام تنگ شده

بغلت کنه و بلند داد بزنه

دیـــــــــوونــــــــــه تو واسه من همه دنیاییــــــــــــــ

بخندی

بلند بخندی

بخنده

بلند...
وااااااااااااای خیلی دوست داشتم...!
عالی بوووود.


پاسخ:ممنونم عزيزم قابلي نداشت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در سه شنبه 8 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 12:49 توسط darknes |

مطالب پيشين
, ساعت 12:49" > درد و دل 2